موانع روششناختی توسعه علوم انسانی
احد فرامرزقراملکی، استاد دانشگاه تهران، معتقد است که یکی از عمدهترین موانع توسعه علوم انسانی، رخنههای روشی در پژوهشهای جاری در گسترههای مختلف این حوزه دانش بشری است. خلاصهای از اهم این رخنهها در منظر او که طی یادداشتی در شماره ۳۴مجله قبسات در سال1383به چاپ رسیده، عبارت است از:
۱) بسیاری از آنچه تحقیق خوانده میشوند، نه پژوهش مسئلهمحور، بلکه تتبع موضوع محورند و رسالتی غیر از تولید علم را دنبال میکنند. جهتگیری آنها آموزشی، ترویجی و اطلاعرسانی است. در نتیجه از تشخیص و حل مسئله عاجز و به طریق اولی از تولید دانش ناتوانند. (رخنه اول)
۲) عدهای از کسانی که به وسیله مواجهه با مشکلات به پژوهش میپردازند، بدون وقوف به تمایز مشکل و مسئله، تنها به سطح مشکلات حصر توجه میکنند و گرفتار خطای اخذ مسائل در مسئله واحد (مغالطه پرسش مرکب) میشوند و از این روی، از تشخیص دقیق و حل مسئله همچنان ناتوان میمانند. (رخنه دوم).
۳) در میان کسانی که سعی میکنند از مشکل به مسئله عبور کنند، گروهی مسئلهنما بودن مسئله موردتحقیق را تشخیص نمیدهند و گرفتار مواضع مختلف اخذ مسئلهپنداری به جای مسئله واقعی میشوند. (مانند مسائل بیمعنا، مسائل القاکننده، بنبست موهوم یا طناب پوسیده یا تبیین غیرمسبوق به توصیف روشمند، اخذ طلب علت به جای طلب دلیل و مسئله پنداشتن مبانی) این گروه نیز مانند دو گروه نخست از تولید دانش ناکام میمانند. (رخنه سوم).
۴) عدهای بهدلیل گرفتار آمدن بهنظریههای عام و خیرهکنندهای که آنها را حلکننده همه مسائل میانگارند، به تحویلینگری میرسند. عینکی از نظریه عام خویش به چشم میزنند و در نتیجه امور را به چیزی فروتر از آنچه هستند، تحویل میدهند. وجهی از شیء را به جای همه هویت آن مینشانند و به این طریق از پژوهش عینی و بیطرف دور میافتند و به جای تولید علم و دستیابی بهنظریههای نوین، دور خود میچرخند. (رخنه چهارم)
۵) تحویلینگری و نیز عوامل دیگر، گروهی را به درآمیختن مرز علوم سوق میدهد. آنان بهدلیل عدموقوف بر تمایز روشی علوم از تبارشناسی مسائل ناتوان و از برگرفتن روشهای مناسب با مسئله ناکام میشوند. مسئله فلسفی را به مدد روشهای تجربه تحلیل میکنند یا برعکس آن. (رخنه پنجم)
۶) در میان کسانی که به تبارشناسی مسئله به دقت میپردازند و به درستی درمییابند که مسئله تحقیق به کدام دانش از علوم انسانی متعلق است، گروهی تعلق به گستره را به خطا، بهمعنای حصرگرایی روششناختی تفسیر میکنند و خود را از مطالعات دیگر دانشها و رهاورد سایر رویآوردها محروم میسازند. نسبت به سایر دانشها موضع انکار اخذ میکنند. اینها بهویژه در تشخیص و حل مسائل چندتباری ناکام میشوند. (رخنه ششم)
۷) در میان کسانی که به هر دلیل از بند حصرگرایی روششناختی رهیدهاند و به اهمیت توجه به دیگر دانشها در حل مسئله واحد وقوف یافتهاند، گروهی در مقام بهره جستن از رهاوردهای سایر علوم، بدون الگوی پژوهش و قواعد مطالعه میانرشتهای به التقاط اندیشهها میپردازند. با شعار مطالعه میانرشتهای به انبوهسازی چندرشتهای مشغول میشوند و ثمری جز التقاط و حیرت نمییابند. (رخنه هفتم)